مگه داریم



امشب مث آدمای هیز زل زده بودم به تک ماهی باقی مونده از هفت سین دیدم اصلا ت نمیخوره یه لحظه فکر کردم شاید مرده با انگشتم زدم به شیشه دیدم یه دفعه ت خورد و حرکت کرد حس کردم بنده خدا خواب بوده من بیدارش کردم حالا معترفم که همیشه فکر میکردم یه ماهی همیشه در حال حرکته و اگر ساکن باشه یعنی مرده اخه این چه افکاریه من دارم خودم واسه خودم متاسف میشم

خالم خیلی وقته نیومده خونه ما حتی برای عید بعد به مامانم پشت تلفن گفت میخواستم بیام خونتون بعد سوار ماشین که شدم دیدم در ماشین بسته نمیشه یعنی هر کار میکردیم بسته نمیشد با خودم گفتم حتما خیرتی هست که نباید بیام خونتون خلاصه اینکه دیگه نیومدم


یک فروردین پیام داد سلام عیدت مبارک میدونم باهام قهری اما دوست داشتم اینا رو برات بفرستم دو تا تصویر گل بود اما هیچ جوابی ندادم هتوزم دودلم آشتی کنم یا نه البته تو طول این پنج سال با الان میشه بار چهارم که با هم قهر میکنیم نمیدونم این حالت طبیعیه یا نه از یه طرف دوسش دارم و نمیخوام از دستم ناراحت باشه از یه طرفم یسری رفتاراش اذیتم میکنه میترسم با هم آشتی کنیم دوباره مشکلات شروع بشه کلا گیر کردم اهههه دیشب خوابشو دیدم خیلی ناراحت بود یعنی از من ناراحت بود

مامانم و زن همسایمون تو این اوضاع بی گوشت قرمزی قرار شد یه نفر از اطراف شهر گوسفندی بیاره و بکشه و بفروشه بهشون بعد اون آقایه گوسفند و آورد و کشت و گوشتو قسمت کرده بوده حالا مونده بوده که پولشو بگیره با مامانم اینا خیلی چک و چونه میزده سر قیمت درحدی که دعوا می کنه آخرش گفته بوده ای فلون فلون خواهر من که به شما گوشت فروختم   


پونزده مرحله برای فارغ التحصیلی، پونزده مرحله خان رستم و پدرمان درامد برای طی کردن مراحل فارغ التحصیلی بعد از تمام شکنجه های دوره تحصیل و پروژه ی پدردربیار و خانم خ به عبارتی اژدهای هفت سر که یک ماهه رفته مرخصی و 13 نفر تو این مرحله تایید تسویه امور خوابگاه ها باقی موندن و ر جونم که اعصابش نابوده میگه میخوام سرش ببرم میگم غصه نخور اینا میشه درس عبرت که به ادامه تحصیل فکر نکنیم


یدفعه یاد مرکز تروریستی واقع در شیراز افتادم خخخخخ حالا اینم قضیش سال های بسی دور سر درس جغرافیا بود معلممون داشت یجورایی از خودش تعریف میکرد که من خیلی از رفتارای بچه ها میگذرم نمونش هم اینکه چند وقت پیش که امتحان از بچه ها گرفته بودم سوال امتحانی این بود که مراکز دیدنی در شیراز را نام ببرید یکی از بچه ها نوشته بوده مرکز تروریستی واقع در شیراز تا اینو گفت کلاس رفت رو هوا یعنی فقط می خندیدم . ادامه داد گفت من بازم چیزی به مدیر و اینا اطلاع ندادم هر که دیگه بود یه نمره قشنگ بهش می داد و منم به معلممون گفتم بنده خدا می خواسته بنویسه مرکز توریستی که اشتباه نوشته تروریسمی حالا شما نباید اینقد گندش کنین خخخخخ خلاصه اینکه خیلی باحال بود.


امروز یکی از کتابای دوره راهنماییم رو پیدا کردم تو یکی از صفحه هاش نوشته بودم دیگه چشمای تو شده کل زندگیم اگر دیگه نبینمت میمیرم. دقیقا نمیدونم اون موقع عاشق کی شده بودم که اینقدر واسم مهم بوده که این جمله رو در موردش نوشتم


دیشب م تو وضعیتش گذاشته بود اگر میتونستی نامرئی بشی چکارا میکردی و کجاها می رفتی منم فکر کردم نوشتم نامرئی می شدم میرفتم تو شیرینی فروشی رولت می یدم هییییی نوش جان می کردم و کلی کییف میکردم اونم پیام داد شکیمووو چند تا کار درست حسابی لاقل انجام بده!!! گفتم مثلا چه کاری؟ خودت چیکار می کردی نوشت من خیلی کارا یکیش اینکه میگرفتم میخوابیدم دیگه کسی هم منو نمی دید غر بزنه بگه بلند شو منم گفتم حدس میزدم تو فقط بخوابی


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دیجی کالای سخت افزار وبلاگ انجمن شهرسازی ایران Renee Kelsey آلیس در سرزمین عجایب اندیشه سبز / فرزاد شالفروش آموزشی دکتر سجودی مجموعه خدماتي کيان امداد اردکان